تفسير قرآن و آثار نگاشته شده در آستانهي آن، كه با شكلي بسيط و در محدودهي تبيين الفاظ و عرضهي گفتار و اقوال معصومان و مفسّران كهن در سدههاي اوّل هجري آغاز گرديد،در ادامه با تحولات و دگرگونيهاي ژرفي همراه شد، وبدينسان آثار بلند وگران ارجي در اين زمينهها پديد آمد.1
در جريان تفسير نگاري و بازشناسي تحولات مربوط به آن،قرن چهاردهم از ويژگي بلند و جايگاهي رفيع برخوردار است.
مؤلف گرانقدر الميزان، از بلنداي جايگاه يك مفسّر و محقق و اسلام شناس بزرگ، با اشراف به ابعاد مختلف فرهنگ اسلامي اثري پديد آورده، جامع و ناظر به تماميت آنچه در عرصهي تفكر زمان ميگذشت.
به ديگر سخن، الميزان از تحولات سود جسته و در راستاي آثار اين قرن پديد آمده، اما مؤلف آن، چونان ديدهباني سترگ و هوشيار، حركتها را زير ذرهبين تحقيق و پژوهش نهادهاند و با بهرهمندي از سلاح برنده و پرتوان قرآن، انديشهها را تصحيح كردهاند و جامعه را با قرآن به عنوان راهنماي بشريت به سعادت شايستهي او آشنا كردهاند، و منبعي عظيم براي جستوجوگران معارف اسلام و تشيع عرضه نمودهاند. يكي از شاگردان و آشنايان با آثار علاّمهي طباطبايي درباري تفسير وي از جمله نوشتهاند:
اين تفسير به قدري جالب است و به اندازهاي زيبا و دلنشين است كه ميتوان به عنوان سند عقائد اسلام و شيعه، به دنيا معرفي كرد، و به تمام مكتبها و مذهبها فرستاد، و براين اساس، آنان را به دين و مذهب تشيع فراخواند.2
علاّمهي طباطبايي افزون برتبيين آيات وتفسير ظاهر قرآن و گشودن ابهامها و پيچيدگيهاي آيات در قالب بحثهاي مستقلي با تكيه برقرآن و بهرهوري از انوار تابناك آن ،صدها معضل و مسألهي اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، عقيدتي و… را گشوده و بنبستهاي موجود در اين زمينهها را رفع كرده است، به گفتهي يكي از محققان:
مرحوم علاّمهي طباطبايي در ضمن تدريس تفسير قرآن، به مسائل اجتماعي ـ كه ميبايست تدريجاً جامعهي ما با آنها آشنا بشود و براي آنها از مدارك اصيل اسلامي راهحل بيابد ـ توجه خاصي مبذول ميفرمود اين كتاب منشأ آن شد كه تمام گويندگان و نويسندگان اسلامي براي تحقيق در مسائل دين، فرهنگ، جامعه، اقتصاد، سياست، تاريخ و سايرابعاد زندگي انسان به آن مراجعه كرده از رهنمودهاي استاد در حل اين مسائل بهره گيرند….3
اين توجه و سمتگيري هوشمندانه در تفسير الميزان چون با نگرش ژرف و نقد و بررسيهاي عالمانه و كاوشگرانه در هم آميخت، اثري پديد آمد كه بيگمان در جريان تفسير نگاري بينظير است. استاد شهيد مرحوم علاّمهي مطهري از جمله دربارهي آن فرمودهاند:
كتاب تفسير الميزان ايشان (علامه) يكي از بهترين تفاسيري است كه براي قرآن مجيد نوشته شده است. من ميتوانم ادعا كنم كه اين تفسير از جنبههاي خاصي بهترين تفسيري است كه در بيان شيعه و سني از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است.4
الميزان در شيوهي تفسير نگاري احياگر روش تفسيري ائمه(ع) است، يعني «تفسير قرآن به قرآن». پيامبر(ص) و ائمه(ع) در تفسير و تبيين آيات الهي اين شيوه را معمول ميداشتند و صحابيان و تابعان نيز، گاه از اين روش سود ميجستند.5 در جريان تفسير نگاري در قرنهاي واپسين نيز، اينگونه تفسير نگاري كهگاه در ميان مفسّران رخ نموده است، و برخي از مفسّران اين شيوه را صحيحترين، سالمترين و كارآمدترين روشهاي تفسير، انگاشتهاند.6
در قرن چهاردهم كه نهضت تفسير نگاري گسترده گشته و تفسير، در ابعاد مختلف آن تحول عظيمي يافته است، اين شيوه نيز، در ميدان تفسيرنگاري بيش از پيش مورد توجه قرار گرفته است.7
بدينسان، تفسير الميزان اولين گام، در اين زمينه نيست. اما قطعاً بلندترين و مؤثرترين گام هست. آنچه در اين باب به الميزان عظمت ويژهاي بخشيده است، بهرهمندي گستردهي آن، از اين شيوه، و حل بسياري از مشكلات تفسيري در پرتو اين نگرش ژرف است،به گونهاي كه برخي از عالمان ،اين ژرف نگري و ربط آيات به يكديگر، و عرضهي مسائل گونهگون در سايهي آن را، نوعي الهام تلقي كردهاند:
در دفعهي ديگري عرض كردم: من كه به مطالعهي اين تفسير مشغول ميشوم، در بعضي از اوقات كه آيات را به هم ربط ميدهيد و زنجيروار، آنها را با يكديگر موازنه و از راه تطبيق، معني را بيرون ميكشيد، جز آن كه بگويم در آن هنگام قلم وحي و الهام الهي، آن را بر دست شما جاري ساخته، تعبير ديگري ندارم.8
مرحوم علامّه در مواردي از شيوهي تفسير نگاري خود سخن گفته است، وي در اثر كوتاه اما گرانمايهاش پيرامون علوم قرآنـ قرآن در اسلامـ از روشهاي تفسير نگاري ياد ميكند. و از شيوهاي كه ميپسندد و آن را از تعليمات معصومان در تفسير قرآن ميداند بدينسان سخن ميگويد:
3. تفسير آيه با استمداد از تدبّر و استنطاق معني آيه از مجموع آيات مربوطه و استفاده از روايت در مورد امكان، طريق سوم (تفسير قرآن به قرآن) همان روشي استكه در فصل گذشته استنتاج كرديم و آن روشي است كه پيغمبر اكرم (ص) و اهل بيت او در تعليمات خود به آن اشاره فرمودهاند، چنانكه پيامبر فرمايد: «و انّما نزّل ليصدق بعضه بعضاً» 9واميرالمؤمنين فرمايد:«ينطق بعضه ببعض و شهد بعضه علي بعض.»10
ياد كردني است كه، آنچه در بيان علاّمهي عاليقدر در توضيح روش تفسير نگاري «قرآن به قرآن» با تعبير «استنطاق» آمده است، تعبيري بسيار لطيف و پندآموز و تنبيه آفرين است. و دريافت درست از اين تعبير، آفاق وسيعي از معارف قرآن را به روي جستوجو گران معارف قرآني خواهد گشود كه اينك مجال پرداخت به آن نيست. علي(ع) در بياني فرمودهاند: ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ينطق…11» شما اين قرآن را به سخن آوريد، قرآن هيچگاه سخن نميگويد…
چنين است شيوهي تفسيرنگاري مفسّراني چون علاّمهي طباطبايي كه با طرح مشكلات در پيشگاه قرآن و روي آوردن به آن «مائده آسماني» و با گردآوردن آيات همگون و گشودن مبهمات در پرتو خود، آيات قرآن را به سخن ميآورند و پاسخ ميگيرند.
علاّمهي طباطبائي در مقدمهي كوتاهي كه بر تفسير الميزان نوشتهاند، دربارهي روش تفسيري خود چنين نگاشتهاند:
روشي كه ما در پيش گرفتهايم، اين است كه قرآن را با قرآن تفسير كنيم و آيه را با تدبّر در نظير آن روشن سازيم، و مصاديق را به وسيلهي خواصي كه خود آيات به دست ميدهند بشناسيم. خداوند بهصراحت ميفرمايد:انّا انزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء(نحل،16/89) چگونه ميشود پذيرفت، كه قرآن بيان همهچيز باشد و بيانگر خودش نباشد. آنچه از تتبع در روايات به دست ميآيد ـكه برخي از آنها را، پس از اين در ضمن تفسير آيات خواهيم آوردـ نشانگر اين است كه پيامبر، كه تعليم يافتهي قرآن و معلم آن است، و اهل بيت پيامبر، كه به تصريح حديث «ثقلين» مقام معلمي و تفسير قرآن را دارا هستند، قرآن را، بدين شيوه تفسير ميكردند، و كاوشگر نيرومند حتي يك مورد نمييابد كه پيامبر و يا اهل البيت در تفسير قرآن از نظريات عقلاني و يا علمي سود جسته باشند…
علي(ع) ميفرمايد:قرآن به گونهاي است كه قسمتي از آن ،از قسمت ديگري سخن ميگويد ،و برخي از آن گواه برخي ديگراست. بدين سان ، راه روشن ومستقيم وهمواري است كه، معلمان و راهنمايان قرآن پيمودهاند. ما نيزتا آنجاكه ميتوانيم به ياري خداوند اين روش را، دنبال خواهيم كرد و هرگز درتبيين و تفسيرآيات به نظريات فلسفي و آراي علمي و مكاشفات عرفاني استناد نخواهيم كرد. 12
و علامه رضوان اللّه عليه به شايستگي از عهدهي آن وعدهاي كه داده برآمده است وتفسيري سامان داده است، سرشار ازمعارف الهي ، و آكنده از حقايق قرآن، و مملواز بحثهاي عقيدتي ، اجتماعي ، اقتصادي و سياسي.
چنانچه پيشترگفتيم ، نقطهي اوج الميزان شيوهي تفسير قرآن به قرآن است ، اما اين ويژگي،هرگز مفسّر بزرگ آن را ، از در نگريستن عالمانه و ژرفكارانه به روايات وسنّت معصومان باز نداشته است. بدينسان ، يكي ديگر از ويژگيهاي قابل توجه الميزان اهتمام گسترده به نقل احاديث و اخبار صحيح ازپيامبر و ائمه معصومين(ع) است. در الميزان پس از نقل آيات وتوضيح لغوي وادبي بيان مراد هر آيه با شيوهي «قرآن به قرآن»، فصلي تحت عنوان «بحث روايي» قراردارد، كه در ضمنآن ، مفسّر عاليقدر به نقل و نقد تيز نگرانهي روايات، در پرتو قرآن پرداخته است و ازاين راه ،يعني تبيين و تفسير احاديث در پرتو قرآن خدمت بزرگي كرده است. در اين بخش گاهي تبيين معاني روايات وبهرهوري ازآن در ارتباط با آيات به قدري زيبا و هوشمندانه، وشورانگيز است كه خواننده را به وجد ميآورد ، و بي اختيار در مقابل آگاهي شگفت، و درك عميق آن بزرگ مرد به ستايش واميدارد. اظهار نظريكي ازشاگردان بزرگ علامه(ره) دراين زمينه ياد كردني است:
تفسير الميزان تفسير فوق العادهاي است، با روش بكر، يعني بدون مبالغه تفسير آلبيت پيغمبر ـ صلوات اللّه عليهم اجمعين ـ است، يعني تفسيرقرآن به قرآن است. استاد بزرگوار ماعلاّمه ، درست در هرآيه استدلال به آيات مشابه ميكند. خدايبزرگبه ايشان خصيصهي بزرگ تأويل احاديث راعنايت فرموده بود. خصيصهي تأويل احاديث يكي از معجزات حضرت يوسف صديق است. تأويلحديث يعني روايت وحديث را به ريشهاش بر گرداندن .وجود بزرگ علاّمهي طباطبايي تأويل حديث داشتند، يعني رواياتي را كه از بيت رسول الله(ص) صادر شدهبود، به قرآن برميگرداندند و اينكمال عجيبي بوده است كه من غير از ائمهي اطها ر،آن را در ديگرصلحا و فقها به حدي كه علامهي طباطبايي دراين علم داشت، نديدهام.13
سوگمندانه برخي ازكوته نظران به اهميت اين بخش از تفسير « الميزان» توجه نكردهاند و با شنيدن شيوهي تفسير« قرآن به قرآن» با رفتاري ولايت مآبانه وبه عنوان دفاع از اهل بيت(ع) و ولايت، برآن بزرگوار خرده گرفتهاند كه وي با اين روش به جايگاه روايات در تفسير قرآن، ضربه زده است. اما اگر كسي ،از سر آگاهي براين بخش بنگرد، در خواهد يافت كه اين بخش از الميزان يكي ازارزشمندترين خدمات علاّمه درتفسيرنگاري است. پس ازاين با توجه به ضيق مجال به يكي از آثاراين دقت وخدمت اشاره خواهيم كرد و يادآوري ميكنم كه دراين بخش علاّمه در پرتوي آيات به گونهاي شگفت،سره را از ناسره بازشناخته و شناسانده و آثار روايي در تفسير قرآن را پيراسته ، و درحقيقت كلمات معصومان(ع) را احيا كرده است.
وجود اسرائيليات و نصرانيات در منابع تفسيري بويژه آثار، اخبار مربوط به امتهاي پيشين و قصههاي پيامبران و چگونگي خلقت، از جمله مشكلات جدي تفسيرنگاري است. بسياري از مفسّران بويژه مفسّران كهن درتور نامرئي اين آثار گرفتار آمدهاند وآثار خود را از خرافات انباشتهاند14. علاّمهي طباطبايي دراين زمينه هوشمندترين ودقيق ترين مفسّران و الميزان وي از سالم ترين تفاسير است. علاّمه درپرتو آگاهيهاي عظيم و كارآمد خود، جاي در جاي اين اخبار و آثاررا به نقد كشيده وبر تمامت آنها مهر بطلان زده است مثلاً درذيل آيات مربوط به داستان آدم كه ميدان قصه پردازي اسرائيليات آفرينان است علاّمه(ره) نوشتهاند:
دربرخي ازروايات ، ماروطاووس به عنوان همكار ابليس در لغزانيدن آدم تلقي شدهاند اما اين اخباراعتباري ندارد، و گويا از اخبارجعلي ودروغين باشند ، و داستان برگرفته ازتورات است.15
در داستان شيرين ودلپذير «يوسف» نيز كه اخبار جعلي فراوان به چشم ميخورد و گاهي رواياتي عرضه شده است كه به هيچ روي شايستهي مقام آن پيامبر بزرگ نيست، علاّمهي طباطبايي به گونهاي دقيق همه را به نقد كشيده ،و چهرهي ناب حق را نشان داده است، و در موردي فرمودهاند:
اعتماد افراطي اينان ـمفسّران ـبه روايات باعث شده است كه اينان گرفتار اسرائيليات شده به اخبارموضوع و مجهولي كه دستهاي پليد و تحريفگر درميان روايات ما وارد ساختهاند اعتماد كنند.16
و در آغاز تحليل داستان ذوالقرنين نوشتهاند:
روايات منقول از شيعه وسني ازپيامبر و ائمه(ع) واقوال نقل شده از صحابه وتابعان در ابعاد و اطراف قصه به گونهاي شگفت انگيز مخالف هم، و معارض با يكديگرند.
و شگفتانگيزتر اخباري است كه قرائن موجود نشان ميدهد كه از عالمان يهود امثال، وهب بن منبه و كعب الاخبار و… گرفته شده است.17
اين قسمت از تفسير الميزان چنانكه پيشترگفتيم ازبزرگترين خدمات علاّمهي طباطبايي به جريان تفسيرنگاري است. و بهترين نمونهي نقد و بررسي عالمانه از آثار واخبار نقل شده ازمفسّران پيشين به شمار ميآيد.
پيشتر اشاره كرديم كه الميزان دراوج تحولات تفسير نگاري درجهان اسلام به قلم آمده است .علاّمهي طباطبايي قطعاً ازاين فضا متأثر بوده است، اما مثل بسياري از محققان ويا محقق نمايان مجذوب و مرغوب آن نبوده است، علاّمه (ره) بارهاي بار به انديشههاي شيخ محمد عبده و تفسيرهاي وي ازآيات توجه ميكند وغالباً به نقد و رد آنها ميپردازد. وي در مقابل جريان تفسيرنگاري علمي و غيب زدايي هاي آن با تمام قدرت ميايستد و از حريم قرآن دفاع ميكند و راه را براي تفسير به رأي مفسّران سدّ ميكند. علاّمهي طباطبايي در نگارش الميزان به بيش از 180 منبع تفسيري روايي ،لغوي، تاريخي، علمي ،اجتماعي و فرهنگي و… كه برخي از اين منابع داراي مجلّدات متعددي است مراجعه كرده است ، اما هرگز با ساده انگاري و تسامح و تساهل ازآنها نگذشته است. وي، در تمامت آنچه نقل كرده است، از روايات، اقوال، و… شيوهي نقد و تحليل راپيشه ساخته و سره را از ناسره جدا كرده است. آنچه در اين زمينه نيز سودمند و تنبه دادني است اينكه مرحوم علاّمه درمجموعهي آنچه آمد هرگز ازمحدودهي قرآن فراتر نميرود. در نقد انديشهها و ارزيابي ديدگاههاي مفسّران و فقها نيز در پرتو قرآن سخن ميگويد و با استناد به آيات همگون و تدبر و ژرفنگري درمتن آيه و ديگر آيات است كه نشان ميدهد مفسّر يا مفسّران آيه به بيراهه رفتهاند. نمونه را بنگريد به ذيل آيهي «اكمال» كه چه سان علاّمهي بزرگوار براي اين كه نشان دهد آيه ،روز غدير نازل شده است و نه روزهاي ديگر چنانكه برخي پنداشتند و يا به پندارها دادهاند،پس ازبحث ازآيه در پرتو آگاهيهاي تاريخي به ژرفكاوي در متن آيه ميپردازد و بابهره وري از متن آيه نشاني ميدهد كه آيه امكان ندارد در روزي غير از «غدير »نازل شده باشد18. جاي درجاي صفحات زرين الميزان از اين نمونه ها آكنده است و اين از جمله برجستگيهاي اعجاب آفرين الميزان است.
چگونگي ارتباط تفسير الميزان با فلسفه، يكي ازنكات قابل توجه وشايستهي گفتوگو است . برخي«قذفاً بغيب» تفسير علاّمه را تفسير فلسفي تلقي كرده اند و گاه اين اثر گرانقدر را، با اين تلقي، مورد بي مهري قرار دادهاند، اما مسلم، حقيقت جز اين است كه اينگونه كسان بدان باور داشته و اين باور بيبنياد راگسترانده و گسترانند، مرحوم علاّمه(ره) در مقدمهي تفسير و در ضمن تبيين روش تفسير نگاري خود بصراحت فرمودهاند:
در تفسير وتبيين آيات هرگز به نظريات فلسفي و آراي علمي و مكاشفات عرفاني استناد نخواهيم كرد.19
چنين نيز هست، مباحث فلسفي الميزان، بحثهايي است كه در پرتو آيات قرآن و به عنوان موضوعات مستقل درسايهي قرآن مطرح شدهاند و هرگز علاّمهي طباطبايي آن بحثها را نياوردهاست تابه مدد آنها آيهاي را تفسير كند و معضلي از آيه را بگشايد.
آنان كه با شيوهي تفسير نگاري نحلهها وجريانهاي گوناگون آشنايند، و بر نمونههايي ازتفسيرنگاري فيلسوفان مطلع شدهاند20، بخوبي ميدانند كه الميزان هرگز بر آن شيوه نرفته است . دراين بخش نيز سخن گوياي يكي از شاگردان بزرگوار علاّمه(ره) را ميآوريم و ميگذاريم:
بعد ازاينكه مسائل تفسيري راتمام كرده بودند ، بحث تفسير ،به پايان ميرسد . آنگاه يك بحث فلسفي يا بحث روايي يابحث اخلاقي يابحث اجتماعي مطرح ميكردند، طرح يك مسألهي فلسفي به دنبال يك آيه ،اين نيست كه آيه را به روش فلسفي حل كنند، آيه را به روش قرآني حل ميكردند،منتها مسائل عقلي را به عنوان تأييد ذكر ميكردند، ميگفتند:
آنچه راكه وحي گفته همان راعقل تأييد ميكند ، يا مسائل سنگين فلسفي براي اين كه ازاعتبار خاص برخوردار بشود آن رانقل ميكردند ،ميفرمودند: آنچه در فلسفه گفته شده همان راقرآن تأييد ميكند.بحث فلسفي يا ديگر بحثها را، درلابه لاي تفسير ذكر نمي كردند، تا مرز فلسفه از تفسيرجدا شود.21
خداوند بزرگ ، علاّمه ي عاليقدر ، مفسّر بزرگ قرآن را دربيكران رحمت خود غرق فرمايد، كه با الميزان و ديگر آثار گرانمايه اش ، دريايي موج خيز از مباحث اسلامي را، دراختيار پژوهشگران نهاد، و با اخلاق و سلوك علمي ، اجتماعيو عرفاني خود راهيان نور رابه سرمنزل مقصود رهنمون گرديد ، و با حريّت و آزادانديشي و قلّه ساني و مناعت طبع، درسهاي شايستهاي به رهروان حقيقت عرضه كرد.
1. براي آگاهي ازتفسير، آغاز و تطور آن ر ك،مجلهي حوزه ، 16/67، مقالهي «تفسير آغاز وتطور آن، به قلم نگارنده و منابعي كه درپانوشتهاي آن مقاله آمده است.
2.به كوشش حسيني تهراني، مهر تابان/43.
3. نخستين يادنامهي علاّمهي طباطبايي/200 ـ201.
4. مرتضي مطهري،حق و باطل ،به ضميمهي احياي تفكر اسلامي /86.
5. التفسير والمفسرون، ج 1/41؛علي الاوسي، الطباطبايي و منهجه في تفسيره/94.
6. همان /126؛ اصول التفسير/93.
7. نمونه را بنگريد به: التفسير القرآني للقرآن ،و الفرقان في تفسير القرآن بالكتاب و السنة.
8. مهر تابان /44 ـ 45.
9. كنزالعمال 1/619 ،ح2861.
10.صبحي صالح، نهج البلاغه/ 192
11. نهج البلاغه، خطبهي 158 ونيز ر ك:محمد باقر الصدر، مقدمات في التفسير الموضوعي/20 و ترجمهي آن: سنتهاي تاريخي در قرآن/93.
12.علاّمه طباطبايي، الميزان، 1/ مقدمه
13. مفتاح الميزان، 1/42، به نقل از كيهان، ش 5/9،1360ش ؛و نيز ر.ك: الطباطبايي و منهجه في تفسيره، الفصل الثاني،«الجانب الاثري في الميزان».
14. براي آگاهي از چگونگي اسرائيليات در آثار تفسيري ر.ك: مجله ي حوزه/16 .مقالهي ياد شده ، و نيز سلسله مقالات «آشنايي با تفاسير عامه»، از شمارهي 24 به بعد بخش «اسرائيليات » به قلم نگارنده، و نيزرمزي نعناء، الاسرائيليات واثرها في كتب التفسير؛ محمد حسين ذهبي، الاسرائيليات في التفسير و الحديث؛ محمد بن محمد ابوشهبه، الاسرائيليات والموضوعات في كتب التفسير .
15. الميزان ، 1/140.
16. همان ، 11/134.
17. همان .
18. همان ،5/174 به بعد.
19. همان ، 1/مقدمه.
20. براي آگاهي از شيوهي تفسيرنگاري فيلسوفان از جمله ر ك:التفسير والمفسرون ، 2/418 به بعد؛ حسن عاصي، التفسير القرآني واللغة الصوفيه في فلسفة ابن سينا.
21. دومين يادنامهي علاّمهي طباطبايي/31.